71 •

ساخت وبلاگ
اينجا خونه ى امنه منهاين بلاگفاىِ عزيزه من كه از وقتي بچه بودم و تو فكراى ديگه، داشتمش تا همين الان كه درگير كار شدم، آينده و زندگىِ ايدالماومد بگم چقدر بزرگ شدم :))كات كردمو حالم خوبه واقعا،روتينمو دارم كه يه باشگاه و كلاس مجسمه سازي داره صداش ميكنه منم با آغوش باز قراره برم سراغش و خودمو بزنم به اون راه كه مثلا خوبه همه چيخب هست اخهدلم برات تنگ نشده ميلادنميخوامت ديگهبرام يه ادمه عادي شديفاك به اين گريه هاي لعنتي كه ميخوان اصرار كنن هنو دوستت دارماره،مثه سگ دوستت دارم ولي بسه ديگه نميخوام اين زندگيو ميخوام جاي تو كسه ديگه اي باشهميخوام بدمت بري عشقه من !عشقه نازه خودم خيلي وقته كه ديگه پيدات نيستخيلي وقته عوض شدي خيلي وقته از اون شور و عشق خبري نيستميلاده من مُردهجونه من مُرد و توعه عن جاشو گرفتي منم نميخوام تورو ديگه ميلاده خودمم ديگه برنميگردهبايد تورو فراموش كنم تا ياد اون قشنگ بمونه برامتا اين چرك و كثافتي كه زدي به حسم از بين بره و موندني نشهميلاد دوست داشتنمو به گه كشيدي با كاراتبا حرفاتبا دل شكستنات سردم كردياينقدر سرد كه به ت.خمه نداشتمم نباشيبرو ديگهبرو نبينمت ديگه ببين جوري فراموشت ميكنم كه خودمم باورم نشه يه روزي بودي تو زندگيمبشين و تماشا كنببين جوري پيشرفت ميكنم كه ارزوي داشتنم و تا "آخرين روزه عمرت" با خودت بكشي اينور اونورجوري حسرت بخوري كه يه غم باشه هميشه تو چشماتجوري كه همه بدونن يه روزي يكي تو زندگيت بوده و الان تو حسرتش داري ب.گاه ميري ببين نابودنت ميكنمميدوني چجوري؟با نبودنم نو زندگيتحالا هِري گورتو گم كن ديگه :)))))) 71 •...ادامه مطلب
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت: 3:45

٢١ روز گذشته از نبودنشمن اما حتي نميخوام فكرمو درگير كنمتو قلبم بهش ٣٠روز وقت دادم كه برگرده و اگر برنگشت به بابا بگم كه تموم شد و واسه ابد تموم شهكاش برنگردهاين روزا بيشتر ميرسم به حرفاش وقتي ميگف همه چي دوس داشتن نيسراست ميگفتآدمي كه حتي شعور يه تغيير كوچيك رو نداشته باشه و مسئوليت دوس دخترش رو حتي به عهده نگيره به چه دردي ميخوره؟من بخاطرت تو روي بابام وايسادم از ايدالاي ذهنيم گذشتم چون تو برام ايدال بودي چون دوستت داشتمچون ايمان داشتم موفق ميشي اما تو چي؟:))واقعا بي لياقت بودي،جدي ميگم اينقدري بي لياقت بودي كه دلم برات ميسوزه چون وقتي خيلي دير بشه ميفهمي فرق منو با همه :))ولي كاش دير شه من واقعا حالم خوبه گاهي دلم تنگ ميشه ولي خوبم خيلي خوبهميشه برام عزيزي اما با همه ي لجبازي و بچه بازيات گند زدي به حسم بهت من ميمردم برات:)) حالا آرزو ميكنم كاش هيچوقت نياي كه دست و دلم بلرزهاون آدم احمقي كه دو روز نبودي سه كيلو كم ميكرد مرد خيلي وقته مردهخدافظ. + نوشته شده در  هجدهم تیر ۱۴۰۱ساعت 11:21&nbsp توسط FelaminGo  71 •...ادامه مطلب
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 14:56

امروز تولدمهامسال اولين سالي بود كه با پولاي خودم واسه خودم كادو خريدمسلام بيستو چهار سالگي كه مثه سگ ميترسيدم از رسيدنت اما الان نيشم بازهامسال اولين سالي بود كه هيچ تبريك تولدي نگرفتم از همون تبريكا كه يه طومار نوشته اس و يه موزيك همراهش اونم راس ساعت ١٢:)) حتي بعد اين ساعتم پي امي نبود،برعكسه هرسال كه سر ساعت ١٢گوشيم دينگ دينگ پشت هم پيام ميومدو من نيشم باز ميشدشايد باورش سخت باشه اما من امشب بخصوص الان خيلي خوشحالم سرمو اروم گذاشتم روي بالشتسوتينمو دراوردم و هيچ فشار اضافه اي روي بدنم نيست:))) اولين باره نوشتم سوتين معذب شدم=))))) هوديمو پوشيدمو لش كردم زير پتو و گفتم خب خب دختر جون حالا وقتشه بنويسيبنويسي از ٢٣و بعد پرش بدي تا ابد امسال خيلي سال عجيبي بود يعني ٢٣براي من فقط يه سال از عمرم نبود ٢٣براي من شروع دنيا بود،دنياي واقعي با همه ي كثافت كاريا و كثافت بودناش دنيايي كه خيلي دوسش دارم الان امسال صميمي ترين دوست(بعد از نرگس)رو از دست دادم،امسال شراكتم رو جدا كردم،امسال تمام آدماي اضافه ي زندگيمو خذف كردم،امسال كارگاه جديدم رو تنهاييييييييي احداث كردم،امسال با پدرم راجب دوس پسرم صحبت كردم،امسال براي خودم ارزش قائل شدم،امسال دست از ترسيدن و دروغاي الكي گفتن برداشتم،امسال براي دوست داشتنم جنگيدم،امسال فهميدم خيلي چيزا اونجوري كه فكر ميكنم نيستن خيلي از آدما اونجوري كه دوست دارن به نظر بيان نيستن،امسال فهميدم براي شروع هركاري حتي با عزيز ترين و مورد اعتماد ترين آدمه زندگيم هم بايد قرار داد بنويسم،امسال مشاورم كارش رو كنار گذاشت و من از مشاوره خدافظي كردم،امسال شاگرد ١٠ام دانشگاه شدم از بين ٨٠و خورده اي دانشجو،امس 71 •...ادامه مطلب
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 11:31

خب بذار برات بگم بلاگفاي عزيزمبذار بگم كه حالم چجوريه و چي شده اين مدتاستديو كاراش به بهترين حالت ممكن داره پيش ميره،بذار يكم پز بدم بهت به بدبختي بابا رو راضي كردم كه طراح بياد براي ساخت وسايل و خب قبول كرد^_^البته ٥٠٪؜از سود فروش رو مال خودش كرد تا وقتي حسابمون تسويه شه اما قبوله ميرسونمش به ٣٠٪؜ كه هردو سود كنيم؛)ديگه بگم برات مبل پسنديدم از نشيمن فردا پس فردا ميرم سفارش بدم پارچشم از رست خريدم اونم بايد تحويل بگيرموسايل آشپزخونه رو هم از ايكيا خريدم و واقعا جذابن:|و يه خبر خوب كلاس كار با دستم ١٣بهمن شروع ميشه و خبر خوب تر اينكه اسفند دفاع پايان نامه دارم و خداحافظ روزهاي عزيزو خسته كننده ي ك.ون گشادي:)))خيلي كار دارم خيليراستي ميلاده عزيزم از تركيه برام كلي لباس خريده منم از ذوق خوابم نميبره الهي قربونش برم من=))) + نوشته شده در  بیست و هفتم دی ۱۴۰۰ساعت 2:41&nbsp توسط FelaminGo  |  71 •...ادامه مطلب
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 11:31

اولين سفارش:) از روژه راستش بهش عميق فكر كرده بودم و اتفاق افتاد.. 71 •...
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 49 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 11:31

قوي باش دختر اون برميگرده ميدونم نابودت كرده اما برميگرده. 71 •...
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 14:08

مغزه عزيز لطفا گاهي خفه شو و فكره مارو هم بكن. +دلم برات تنگ شده آقاجون خيلي نامردي كه ديگه نيستي. 71 •...
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 14:08

ميگي چيكا كنم خب؟ حوصله ندارم حوصله خودمم ندارم روزاي عجيب حساي متفاوت با دوز پايين ولم كنيد جدا مخم نميكشه اصن +رابطم به گاس +خودم بگام +اقاجونمو ميخوام +*امير گفته دوسم داشته همه ي اون روزا و اين روزا* 71 •...
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 14:08

اين روزا شدم شبيه يه فلامينگو كه ديگه بلد نيس پرواز كنه.. +رفته تيريپ،ماش بخوره،مست كنه و .. 71 •...
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 14:08

چطوري اينقدر درگير بودم كه يادم رفت بنويسم اينجا اين اتفاق مهمو

٢٠بهمن٩٨ ما كارگاهه خودمون رو گرفتيم..

خيلي شلوغم خيلي

ميدونم همه ي دنيا الان راكدن ولي من دارم زورمو ميزنم

 

+پروردگارا از ما بكش بيرون.

71 •...
ما را در سایت 71 • دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : felaw بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 6 فروردين 1399 ساعت: 18:12